مرا در ساکت آیینه‌ها بنگر

درباره فروغ‌الزمان فرخ‌زاد، هنر شاعری و سادگی زنانه در شعر او (بخش نخست)

نقش زنان در تاریخ ادب و فرهنگ، پررنگ نبوده است؛ نه از آن رو که در معماری اندیشه، آگاهی، فرهنگ و هنر سهمی نداشته‌اند، بلکه به واسطه کم‌انگاشته شدن و به رسمیت شناخته نشدن توانمندی‌ها و محروم ماندن از سهمی که در بالندگی فرهنگ‌ها داشته‌اند. این نگرش به زن و دلایل آن، تاریخی دراز در پس خود دارد و به رویکرد یونانیان باستان به زن و نقشی که به زن ـ در تلقی‌ای که از زن داشتند ـ واگذار کردند، باز می‌گردد. از این رو زنان از گذشته تا به امروز، بیش و کم راهی دشوار و پر بلا برای شناساندن خود در مقام دانشمند، هنرمند، ادب‌دان و… پیش رو داشته‌اند.
فروغ ‌الزمان فرخزاد (۱۳۴۵-۱۳۱۳ه.ش) شاعری بود که سروده‌هایش پیوندی تَنگ و صمیمانه با سرگذشت و سیر احوالش داشت. او خود در پاسخ گزارشگری که سخن را با موضوع شرح‌حالش آغاز می‌کند، حرف زدن درباره شرح حال شاعر را «خسته‌کننده و بی‌فایده» خواند و همه انسان‌ها را اهل شهر یا روستا و متولد شده در تاریخی خواند و عبور کرد. این نوع مطالعه و بررسی آثار ادبی ـ یعنی فارغ از اینکه آفرینشگر اثر کیست و چه سرگذشتی در زندگانی داشته است ـ شیوه‌ای است در نقد ادبی؛ اما برای شناخت بهتر آثار فروغ و داوری‌ای درخور و منصفانه درباب شعر او به نظر می‌رسد توجه به سرگذشت شاعر و حالات و روحیات او و رخدادهای برهه‌های گوناگون زندگی و حتی ماجراهای خُرد و سخنان کوتاه او نیز یاریگر است.
فروغ، شاعری را به شکل حرفه‌ای در هفده سالگی آغاز کرد و نخستین دفتر شعرش«اسیر» را در سال ۱۳۳۱ منتشر ساخت؛ هر چند از حدود سیزده سالگی شعر می‌گفت. دفتر اسیر و در پی آن «دیوار» که دومین مجموعه شعری‌اش بود، نکوهش و نقدهایی تند را متوجه او ساخت؛ نقدهایی که متوجه بیان بی‌پرده و به تعبیری آشکار شاعر زن جوان از احساسات، آرزوها و خاطرات و خواست‌های خود بود؛ بیانی پر تب و تاب و صادقانه از عشق و شور و پریشان‌خاطری‌و رنج و درد یک زن جوان. یکی از ویژگی‌هایی که از همان آغاز سبب توجه به شعر فروغ شد، سادگی و روانی کلامش بود؛ هر چند از ویژگی‌های زبانی شعر معاصر همین سادگی کلمات و روانی عبارت‌ها است، در شعر فروغ این سادگی دو چندان بود. مقایسه شعر فروغ با اخوان و شاملو این ویژگی شعر او را آشکارتر می‌کند. همین سادگی از سویی سبب شد مضامین و واژه‌هایی که از آن سخن می‌گفت و پیش‌تر در سخنان شاعران زن سابقه نداشت، بیشتر به چشم آید و بیشتر نکوهش گردد. این نوع به کارگیری زبان و صراحت لهجه به چشم اهل هنر نیز عجیب و تازه بوده است. روان‌شاد فریدون مشیری حالت خود را در مواجهه با شعر «گناه» که فروغ برای انتشار در مجله روشنفکر آن را در اختیارش قرار داده بود، این گونه توصیف کرد: «برای من خیلی حیرت‌آور بود…آن موقع این حرف‌ها قباحتی نداشت… ولی چون از طرف یک زن گفته شده بود، این مسأله بی‌سابقه بود… ما چاپ کردیم و …از این طرف و آن طرف و شهرهای مختلف…تلفن کردند… و…خلاصه جماعتی علیه [مجله] روشنفکر داد سخن دادند.» این که هنرمند در بیان احساسات و حالات و به طور کلی هر آنچه می‌خواهد بگوید و بیافریند، چقدر آزاد است و چه اندازه می‌تواند خارج از سنت و هنجار و چارچوب‌های متعارف آن فرم هنری و خارج از هنجارهای اخلاقی عمل کند، اکنون موضوع سخن نیست اما در بررسی شعر فروغ نمی‌توان از مولفه‌ای مهم که از ویژگی‌های سبکی شعر اوست سخن نگفت؛ یعنی کاربرد آزادانه و بی‌پروای کلمات. این شیوه بیان، یکی از عواملی است که اسباب نکوهش و انتقاد از شاعر و حتی نادیده گرفته هنر شاعری‌اش را در پی داشت.
، صداقت و صمیمیت از لوازم ساده و بی‌پرده سخن گفتن از احساسات، آرزوها،حالت‌‌های تلخ و دلپذیر، خواست‌ها و نومیدی‌ها و رنج‌ها است. همواره انواع ملاحظات، حسابگری‌ها، ویژگی‌های فردی، مصلحت‌اندیشی‌ها و… سبب شده رفتارها و گفتارها از صداقت و صمیمیت خالی باشد. در سنت ادبی ما ملاحظه شرایط فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، و طبع‌آزمایی فراخور پسند روزگار امری مرسوم بوده است. این که هنرمند اثر خود را تنها از رهگذر عاطفه و تخیل خویش، قریحه و ذوق هنری، و چیره‌دستی و نبوغ هنری‌اش، و فارغ از انواع ملاحظات بیرونی و حساب‌گری‌‌ها آفریده باشد، خود ارزشمند و ستودنی است. شعر فروغ ارزش‌های زیباشناسانه بسیار دارد و همین نکته همه ادب‌دانان دیروز و امروز را در ستایش شعر او و جایگاه ممتازش در شعر معاصر، هم‌سخن کرده است؛ اما به نظر می رسد یکی از مولفه‌هایی که سخن وی را اثرگذار و مخاطبان اهل فن و عموم مخاطبان را با او همراه ساخته، صمیمیتی است که در سخنش است؛ سخنی صمیمی که با ساده‌ترین و آشنا ترین عبارت‌ها اما به شکلی اثرگذار و بدیع گفته شده است:
در اتاقی که به اندازه یک تنهائیست
دل من
که به اندازه یک عشق است
به بهانه‌های ساده خوشبختی خود می‌نگرد

به زوال زیبای گل‌ها در گلدان
به نهالی که تو در باغچه‌خانه‌مان کاشتی
و به آواز قناری‌ها
که به اندازه یک پنجره می‌خوانند
آه…
سهم من این است
سهم من این است…
سهم من گردش حزن‌آلودی در باغ خاطره‌هاست
و در اندوه صدایی جان دادن که به من می‌گوید:
«دستهایت را
دوست می‌دارم»
فروغ، در شعرهایش کلماتی ساده‌را که هر روز مردم در گفتار خود بر زبان می‌آوردند و سخت برایشان آشنا بود، آگاهانه انتخاب کرد و با چینشی هنرمندانه و اثرگذار در ساختار شعرش به کار گرفت. سخن فروغ به تدریج و همچنان که به دفترهای متاخر شعر او می‌رسیم، پخته‌تر و برجسته‌تر می‌شود؛ هم در صورت شعر و هم از نظر مضمون، اما این سادگی در بیان و عبارت‌ها همچنان ـ هرچند تکامل‌یافته‌تر ـ در سخنش وجود دارد. شاید چنین به نظر آید که این شیوه سخن گفتن، کلام را از شکوه تهی می‌کند و لازمه کلام فاخر استفاده از تعبیرها و واژه‌های خاص و متکلف یا لااقل واژه‌ها و عبارت‌هایی از سنت ادب کلاسیک است، اما چنین نیست. این سخن روان اما هنرمندانه، به واسطه حس آشنایی و الفتی که در مخاطب ایجاد می‌کند، در وی رسوخ می‌کند و او را با همه وجود همراه خود می‌سازد ومشتاق شنیدن می‌کند. این هم تعبیری از شکوهمندی سخن است؛ زیرا به سخن لونگینوس «حاصلِ شکوهمندی متقاعد کردن شنونده نیست، بلکه به شوق آوردن اوست. همه جا و در هر زمان سخنی که ما را افسون کند، بر سخنی که هدفش متقاعد کردن و خوشایند بودن است، برتری دارد».
توجه به ویژگی‌های زبانی از لوازم مهم شناخت سبک هر شاعر است؛ از ویژگی‌های مهم زبان شعری فروغ کاربرد هنجارگریزانه کلماتی ساده و آشنا با نگاهی زنانه و حسی زنانه است. در شعر شاعران زن تا پیش از فروغ چنین کاربردی سابقه نداشت.

نویسنده: دکتر لیلا آقایانی چاوشی

فروغ فرخزاد

ثبت دیدگاه مسدود شده است.