جستاری در زندگی و اندیشه خواجه شیراز
کارل گوستاو یونگ(۱۹۶۱ـ۱۸۷۵) روانشناس مشهور سوئیسی به تبع زیگموند فروید عقیده داشت که ساحت روانی ما صرفاً منحصر در آن بخشی نیست که آگاهانه آن را تجربه میکنیم، بلکه در زیر لایه هوشیار آگاهی روانی ما، ساحت ناخودآگاهی وجود دارد که به اعتقاد یونگ یا ریشه در تجربههای شخصی گذشته دارد (ضمیر ناخودآگاه شخصی) و یا آنکه مُلهَم از مفاهیم و تصوراتی است که در فرهنگهای خاص و تاریخ گذشته بشر ریشه دوانیده و به تدریج در قالب کهنالگوها(archetypes)، تجربهها، تصورات و احساساتی یکسان را برای انسانها رقم میزند (ضمیر ناخودآگاه جمعی) .
اگر نظریه یونگ را در باب ضمیرناخودآگاه جمعی بپذیریم و آن را درست بینگاریم، شاید بتوان گفت که سالهاست حافظ در ضمیرناخودآگاه جمعی ایرانیان در حال تبدیل شدن به کهنالگویی است که مفاهیمی از قبیل «پیر دانا»، «عارف» و «رند» تا حدودی نمایانگر ویژگیهای آنند. حافظ که خود در اشعارش به این مفاهیم رنگ و بوی تازه و بعضاً متفاوتی بخشید(۱)، پس از قرنها، به نماد عینی مفهومسازیهای شعریاش بدل شده است. به نظر میرسد که ریشه این رویداد را باید در نوع تعامل و زیست فکری و انتخابهای اخلاقی حافظ در روزگار پرتنشی که در آن میزیست، جستجو کرد. چنانکه بسیار گفتهاند و شنیدهایم، روزگار حیات حافظ در شیراز روزگار پر رفت و آمدی در عرصه حاکمیت سیاسی است که از این میان، دوران حکمرانی ابواسحاق اینجو، امیرمبارزالدین محمد و شاه شجاع از سایرین برجستهتر است. از میان این سه تن که همگی در قساوت قلب و بیمبالاتی سرآمد روزگارند، جز امیرمبارزالدین که تلویحاً در اشعار حافظ، مذموم و مطرود واقع شده است(۲)، درباره سایرین مدح و تمجیدهایی در شعر حافظ وجود دارد. شاه شجاع و به ویژه ابواسحاق اینجو با آنکه در بعضی مواقع رابطه نسبتاً خوبی با حافظ داشتهاند، اما وی از گزند و آسیب آنان در امان نبوده است. شاه شجاع که به ظاهر ادیب و هنرپرور است و حافظ، غزلِ «قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع/ که نیست با کسم از بهر مال و جاه نزاع» را در مدح او سروده و نیز در برخی اشعار خود به استقبال غزلیات او رفته، در سالهایی از حکومت خود آنچنان عرصه را بر خواجه تنگ میکند که در پی توصیه برخی درباریان ظاهرالصلاح محکمهای برای بازبینی عقاید او تشکیل میدهد و یکی از تلخترین رویدادهای زندگی حافظ را رقم میزند. به گفته تذکرهنویسان، خانواده وی به جهت حفظ جان خواجه در این واقعه، همه آثار او را تا آن زمان پاره کردند و به آب شستند تا مبادا خطری مهلک متوجه او گردد. گمان برده میشود که چه بسا پیش از این نیز برخی دیگر از آثار خواجه در کتابسوزی امیرمبارزالدین از میان رفته باشد. تنها مسافرت زندگی خواجه به یزد نیز خالی از شائبه تبعید نیست.
در چنین روزگار تاریک و اندوهباری که به گواهی تاریخ، نه متشرعان، بیریا جانب شریعت نگاه میدارند و نه در بساط مدعیان طریقت از صدق و آزادگی خبری است و نه حاکمان، عدل و انصاف و آزادی مردمان را به چیزی میگیرند، حافظ رمیده از همه آنان به خلق حماسهای جاودانه همت میگمارد. او که قریب به ۴۰سال تلاش مداوم در جهت احاطه عمیق به علوم عقلی و نقلی و آثار فاخر ادبی عرب و عجم و نیز فراگیری دانشهایی در نجوم و موسیقی و از همه مهمتر حفظ قرآن «درچهارده روایت» را با تهذیب نفس و مشق عشقورزی توأم گردانیده، «لطایف حِکَمی» را با «نکات قرآنی» در هم میآمیزد و با نقد گزنده و بعضاً طنزآمیز آشفتگیهای اخلاقی و عقیدتی روزگار ، نام خود را بر «جریده عالم» ثبت میکند.
اهمیت و صلابت کار حافظ را باید در پرتو همین اوضاع و احوال نابسامان ایام حیاتش دریافت. حافظ در این روزهای عُسرت و پریشانی، تصمیم میگیرد تا «جوشش» قریحه ناب و موهبت خدادادیاش در شعر و ادراک موسیقی را با ثمره سالها «کوشش» در کسب دانش و معرفت درهم آمیزد و هنرمندانه، عام و خاص را مشتاقانه بر خوانِ آفرینش بینظیر خود بنشاند. شعر حافظ در عین حال که بدون تردید در پرتو آشنایی جدی با آثار شاعران پارسیگوی پیش از خود نظیر خاقانی، فخرالدین گرگانی، امیر مُعزی، سعدی، عطار و نظامی قوام یافته، به برخی ویژگیهای خاص مجهز است که مایه تمایز اشعار خواجه از سایرین شده است. یکی از برجستهترین این ویژگیهای خاص، تلفیق مضامین معرفتی با نقدهای طناز و هنرمندانه اجتماعی است. حافظ در عینحال که به تناوب از رمز و راز سلوک عارفان سخن می گوید، «شیخ» و «صوفی» و «مفتی» و «محتسب» را نیز آماج تندترین نقدهای ستیهنده قرار میدهد و ریاکاری و خدعه و فساد آنان را برملا میکند و همواره این کار را توأم با هنر خلاق و بهداشت اخلاقی و ادبی انجام میدهد و بیآنکه در دام هزل و هجو گرفتار آید، موقّرانه از طنز دراین باره به نحوی شایسته بهره میبرد. برخلاف قاطبه خداوندان شعر فارسی که متأسفانه هزلیات و اشعار تفنّنی نیز در کارنامه آنان به چشم میخورد، حافظ به کلی از این عیب مبرّاست و چه بسا این امر ناشی از انس شدید وی با قرآن و لحن عفیف آن باشد.
از اینروست که شعر خواجه مقبول خاص و عام است و از دل هر جماعتی عقدهگشایی میکند. به تصریح محمد گلندام، یار و همدرس حافظ که برای نخستینبار مجموعهای از اشعار او را گرد آورد، شعر خواجه « مذاق عوام را به لفظ متین شیرین کرده و دهان خواص را به معنی مبین نمکین داشته، هم اصحاب ظاهر را بدو ابواب آشنایی گشوده و هم ارباب باطن را از او مواد روشنایی افزوده.»(۳)
از دیگر ویژگیهای منحصر به فرد حافظ، دقت و وسواس بینظیر او در پالایش و حک و اصلاح اشعارش است. آنچه امروز در دست ماست در حدود ۵۱۹ غزل بیش نیست که تعداد ابیاتش از حدود ۵۰۰۰ بیت تجاوز نمیکند. این کمیت در مقایسه با حجم کار سایر اوتاد شعر فارسی بسیار اندک است. اگرچه حوادثی که پیش از این ذکر آن به میان آمد، میتوانسته در کاهش این کمیت اثرگذار باشد اما شواهد و قراینی در دست است که خواجه به کمگویی و گزینهگویی به شدت ملتزم بوده و همین امر ترکیبی بیبدیل برای بسیاری از ابیات او رقم زده است. حتی به عقیده بسیاری از حافظپژوهان، بخش قابل توجهی از اختلافات فراوان نُسخ دیوان خواجه، فارغ از خطاهای احتمالی والبته فراوان نَسّاخان وغلطخوانی نسخهخوانان و تصرفات عمدی کاتبان و اهل ذوق(۴)، ناشی از حک و اصلاحهای متعدد خود او است؛ به نحوی که همگی آنها در عین حال که از خود خواجه است، شامل جرح و تعدیلهای تدریجی شده تا به بهترین ترکیب منجر شود. از اینرو همواره دستیابی به نسخه صحیح، نهایی و کامل اشعار خواجه، آرمان بلند مصحّحان بوده است و چنانکه میدانیم نمونههایی از تصحیح انتقادی دیوان حافظ تنها در دهههای اخیر به ثمر نشسته است.
نکته فوقالعاده مهمی که درباره دیوان خواجه هیچگاه نباید آن را از خاطر برد، آن است که نه تنها مجموعه اشعار حافظ در زمان وی و توسط خود او در قالب مجموعهای مدوّن گردآوری نشده بلکه پیشنهاد این کار از سوی محمد گلندام نیز با عدم موافقت حافظ روبرو شده است. چنانکه گلندام در مقدمه دیوان خواجه اشاره میکند، هنگامی که به حافظ پیشنهاد میکند اشعارش را در مجموعهای منسجم گردآوری کند، او «ناراستی روزگار» و «غَدْر اهل عصر» را عذر میآورد و از این کار شانه خالی میکند(۵) تا آنکه در سال ۷۹۲ هجری شمسی بیآنکه چنین مجموعهای فراهم آمده باشد، رخت از جهان برمیبندد. بنا به نظر برخی از مصحّحان و حافظپژوهان(۶) با وجود تدوین محمد گلندام، تکمیل دیوان خواجه فرآیندی تدریجی بوده؛ به نحوی که تا دو قرن پس از درگذشت وی نیز دیوان او دستخوش افزایش بوده است.
به رغم تصریح محمد گلندام مبنی بر استنکاف خواجه از جمعآوری و تدوین اشعارش، علت اصلی این اقدام حافظ هنوز مبهم است اما به اعتقاد نگارنده شاید ریشه برخی ابهاماتی که تاکنون درباره دیوان خواجه مطرح شده را بتوان در این مسأله جستجو کرد. ما نمیدانیم که اگر حافظ خود به جمعآوری اشعارش همت میگماشت، آیا مدیحهسراییهای سؤال برانگیزی که امروز در دیوان وی وجود دارد را نیز در این مجموعه جای میداد یا نه؟ آیا این امکان وجود داشت که تعداد و کیفیت اشعار برگزیده خواجه تفاوت محسوسی با مجموعه فعلی داشته باشد؟ آیا سرودههایی نزد خود حافظ وجود داشت که هیچ کس از آنها مطلع نبود؟ آیا حافظ سلیقه خاصی (مثلا تقدّم و تاخّر زمانی سرودهها و یا چینش موضوعی) را در ترتیب اشعار مدّ نظر قرار میداد؟ پاسخ این پرسشها در بستر تاریخ مدفون شده است اما آنچه در آن تردیدی نیست، قرنها نفوذ عمیق سرودههای موجود حافظ در جان و روح و زندگی ایرانیان است. شکوه، فخامت و وقار و گوارایی اشعار و اندیشه حافظ در ناخودآگاه جمعی ایرانیان آنچنان منزلتی یافته که بیتکلّف و اجبار، از قرنها پیش او را لسانالغیب لقب دادهاند. این نفوذ قاهرانه به حدّی است که علیرغم خلق شاهکارهای بینظیر در میان شاعران سبک هندی، عراقیزدگی ایرانیان پس از حافظ و سعدی هیچگاه برطرف نشد و آتش هندیسُرایان هرگز در این سرزمین درنگرفت.
پینوشتها
- این اتفاق به طور خاص درباره مفهوم «رند» اهمیت بسزایی دارد. این واژه که تا پیش از حافظ از بار معنایی منفی برخوردار بود، به یکباره در شعر حافظ به متعالی ترین مراتب کمال انسانی منتسب میشود و نماد وارستهترین ممدوحان حافظ به شمار میآید.
- برخی براین عقیدهاند که «محتسب» در شعر حافظ، اشاره به این حاکم سفّاک و جنایتکار دارد. برخی از ستمها و جنایتهای این فرد که از عوامفریبی نیز رویگردان نبوده، در تاریخ بینظیر است. دراین باره نک: غنی، قاسم، بحث در آثار و افکار و احوال حافظ: تاریخ عصر حافظ یا تاریخ فارس و مضافات و ایالات در قرن هشتم، تهران، زوار، ۱۳۸۳٫
- حافظ، شمسالدین محمد، دیوان خواجه حافظ شیرازی، به اهتمام سید ابوالقاسم انجوی شیرازی، تهران، سازمان انتشارات جاویدان، ۱۳۷۶، مقدمه محمد گلندام، صص۱۶۰-۱۵۹٫
- برای هر یک از این خطاها در دیوان حافظ، نمونه های متعددی وجود دارد.
- دیوان خواجه حافظ شیرازی، به اهتمام سید ابوالقاسم انجوی شیرازی، مقدمه محمد گلندام، ص۱۶۱٫
- مسعود فرزاد، مصحح و حافظپژوه برجسته بر این عقیده است.
نویسنده: دکتر مجتبی اعتمادینیا