خیامِ شاعر نیز همانند حافظ که در جایی دیگر به تفصیل دربارۀ او سخن گفتهام، یکی از شخصیتهای معمایی و نامعلوم تاریخ و فرهنگ ما است. عروضی سمرقندی و ابوالحسن علی بن زید بیهقی، به ترتیب مؤلفان دو کتابِ «چهارمقاله» و «تتمهُ صِوان الحکمه» که هر دو از معاصران خیام بودهاند، در اشاره به سوانح ایام زندگی او هیچ اشارهای به شاعری خیام و وجود اشعاری منسوب به او نمیکنند و به شرح مهارت و اِشراف او در طبیعیات، الهیات و فلسفه بسنده میکنند. تنها در دهه هفتم قرن ششم است که برای نخستینبار، در کتاب «خریده القصر و جریده العصر» اثر عمادالدین کاتب قزوینی، از شاعریِ خیام سخن بهمیان آمده است. از آن دوران تاکنون این بخش از میراث مکتوب منسوب به خیام، همواره معرکۀ آراء و مناقشهبرانگیز بوده است. صوفیِ مؤلّف، نجم رازی، تنها صدسال پس از خیام، در کتاب «مرصادالعباد» با نظر به مضامین مندرج در رباعیات خیام، او را متحیر و مُقیم «تپۀ ضَلالت» بهشمار آورده است. کانون این مناقشات، مضامین پوچانگارانه و خوشباشانهای بود که بههیچرو با راستکیشی اسلامی و تصویری که از خیام حکیم و الهیدان در دست بود، سازگار نمیافتاد. این ناسازگاریِ به ظاهر غیرقابل توضیح، کسانی نظیر صدیقی نخجوانی و محیط طباطبایی را در دورۀ معاصر بر آن داشت تا سرایندۀ رباعیات را کسی جز خیام فیلسوف و الهیدان بهشمار آورند. کسانی نظیر قاسم غنی و محمدعلی فروغی نیز اینگونه مضامین را ترجمان حیرت فیلسوفانه و حکمتی عمیق دانستند. صادق هدایت، بهعنوان طلایهدار پالایش رباعیات منسوب به خیام در دورۀ معاصر، در دومین مجموعۀ منتخب خود از رباعیات که آن را با نام «ترانههای خیام» در سال ۱۳۱۳ شمسی منتشر کرد، از خیام بهعنوان مُلحد و عصیانگری بدبین و شجاع یاد کرد که بنیان باورها و افسانههای دینی را برآب افکنده است. در نقطۀ مقابل این رویکرد، کیوان قزوینی با نگارش شرحی بر رباعیات خیام، آنها را ترجمان احوالات عمیق عارفانه بهشمار آورد و با تصنّعات و تکلّفات فراوان، رِدای عرفان و تصوف بر کالبد رباعیات خیام پوشاند. (همواره بر این کارِ مرحوم کیوان دریغ خورده و آرزو بردهام که ای کاش این اثر را نمینگاشت!)
همۀ این اختلافات و مناقشاتِ بهظاهر فیصلهناپذیر بر سر مجموعۀ رباعیاتی درگرفته که تعداد آنها به دویست عدد بالغ نمیشود و درصورتی که سُرایندۀ واقعی آنها خیام مشهور باشد، بیشک باید آنها را محصولی حاشیهای و احیاناً پنهانی در حیات فکری او به شمار آورد و در شگفتیِ کارِ روزگار همین بس که این مجموعۀ کمحجم، بیش از نتایج همۀ سالهایی که خیام آن را صرف فعالیتهای علمی خود کرده بود و در آثاری چون «رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله» و یا «رسالۀ کون و تکلیف» انعکاس یافته بود، نام و آوازۀ او را درمیان عوام و خواص رونق بخشید.
رسوخ مضامین رباعیات منسوب به خیام در منظومۀ فکری متفکران و شاعران پس از وی، خود داستان مجزا و خواندنی دیگری است که در مجالی دیگر باید بدان پرداخت، اما همینقدر از نظر نباید دور داشت که حافظ، یکی از پرنفوذترین شخصیتهای فکری و ادبی ما که بهحق باید او را یکی از خداوندان شعر پارسی بهشمار آورد، از حیث مضمونی، به جِد وامدار رباعیات منسوب به خیام است. بِنا بر احصای نگارنده، ازمیان نوزده مضمون کلیدی منتشر در رباعیات، چهار مضمون بدون جرح و تعدیل، بهنحوی کاملاً پُربَسامد، در اشعار حافظ مورداستفاده واقع شده و هفت مضمون، باز هم به نحوی پُربَسامد همراه با حک و اصلاحاتی، محل توجه خواجه واقع شده و تنها هشت مضمون از مضامین کلیدی نوزدگانۀ رباعیات به منظومۀ فکری حافظ راه نیافته است. در این میان، یکی از مضامین مهم رباعیات که انعکاسی عریان و پُربَسامد در اشعار حافظ یافته، ضرورت زیستن در اکنونِ طربناک است. زیستن در اکنون طربناک که شاید بتوان و بلکه باید آن را زیربناییترین و پُربَسامدترین مضمون رباعیات خیام بهشمار آورد، درعین حال که از سویی بر مذاق خوشباشان و طربکارانِ اینجهانی موافق میافتد، از درونمایهای عرفانی و حکیمانه نیز برخوردار است و ازاینرو کسی چون حافظ که ذائقۀ او با هر دو موافق میافتد، آن را بهعنوان یکی از مضامین کلیدی اشعار خود برگزیده است. این ویژگی، طیف وسیعی از مخاطبان خیام شاعر را به علاقهمندان او بدل کرده است و ازاینرو، ناباورمندان به حیات پس از مرگ و علاقهمندان به فلسفه و عرفان، هر یک ممکن است از منظری خیام را مقبول و تأملبرانگیز بیابند. اما فارغ از طیف وسیع علاقهمندان و تحسینکنندگان خیام، نمیتوان از صراحت موجود در مضامین ناراستکیشانۀ رباعیات منسوب به او و نیز اثری چون «نوروزنامه» صرف نظر کرد و آنها را با تأویلات فلسفی و عرفانی، مقبول و مطلوب دینداران و متشرعان جلوه داد. من همچنان براین عقیدهام که بسیاری از تحسینکنندگانِ راستکیشِ مشاهیری چون خیام شاعر و حافظ که بیشک برخی از اندیشههایشان با راستکیشی اسلامی موافق نمیافتد، یا از محتوای ناراستکیشانۀ اندیشههای آنان بیاطلاعاند و یا آنکه به مقتضای جوّ غالب بر فرهنگ عمومی و جلب رضایت تودهها، ریاکارانه از آنها تمجید میکنند تا از این طریق، وجاهت خود را در میان مردمان محفوظ نگاه دارند.
نویسنده: دکتر مجتبی اعتمادینیا
متنی بسیار علمی و دقیق بود و نویسنده آن صاحب قلمی روان و کاملا آگاه درباره موضوع؛ چنانکه مشخص است از هر زاویهای رباعیات خیام را برکاویده است.