در این روزگار، توجه به نوشتن و میل به نوشتن کم شده است. عوامل مختلفی در این بیمیلی و بیتوجهی موثر بودهاند؛ برای مثال پیشرفتهایی که در شیوه ارتباط میان افراد صورت گرفته است و ایجاد انواع تازه ای از امکاناتی که توانسته است جایگزین نوشتن شود. روزگاری دورتر، اختراع تلفن سبب شد بسیاری از آنچه پیشتر به وساطت کاغذ و جوهر انجام میشد، به سادگی و سرعت از طریق سیمهای خطوط ارتباطی تلفن انجام شود. در این روزگار که سیمها هم برچیده شدهاند و ماهوارهها و امواج ماهوارهای با سرعتی سرسامآور، صوت و تصویر و … را در لحظه جابه جا میکنند.
تغییرات فرهنگی و اجتماعی نیز همسو با دیگر دگرگونیها، حوصله و فراغت انسان معاصر را برای نوشتن کم کرده است. استفاده بسیار از تصاویر و شکل هایی که کارکرد معنایی دارند، افراد را در نوشتن تنبل کرده است؛ چنانکه به جای یادداشت کردن چند جمله و بیان نکتهای، ترجیح میدهند با یک تصویر کوچک و ساده سخن بگویند.
نکته دیگر بیتوجهی به اهمیت نوشتن در مراکز آموزشی است؛ چه در دانشگاهها و چه در مقاطع پایینتر تحصیلی. از دانشجویان و دانشآموزان، نوشتن و آن هم نوشتن درست و قاعدهمند مطالبه نمیشود. لااقل آن اندازه که دیگر واحدها و مواد آموزشی اهمیت دارند و ذهن ها بر آن متمرکز است، نوشتن وقعی ندارد و…
با وجود این، هنوز هم نوشتن، آن هم به شکلی درست، شیوا و زیبا بسیار اهمیت دارد. دلایل این نکته بسیار است و میتوان از ابعاد فردی و اجتماعی، و با ملاحظات فرهنگی، اجتماعی و… به تفصیل به آن پرداخت. اما برای نمونه و به اختصار میتوان به این دلایل اشاره کرد:
با توجه به دیدگاههای مهم فیلسوفان و زبانشناسان، ذهن و زبان در ارتباطی تنگاتنگاند، زبان الکن، نشاندهنده ذهنی کمتوان و پراکنده است. زبان که نوشته هم ازآن برمیآید، پشتوانه فکری غنی و پروردهای میطلبد. اگر نوشتن کم شده است، یکی از دلایلش، کم مایه شدن ذهنها است. ذهنهای مشوش و گرفتار اینجا و آنجا و خالی از تفکر و طمانینه، به نوشتن هم نمیرسند و نمی پردازند.
ناآگاهی به کارکردهای نوشته درست و بلیغ، و بیخبری از آنچه یک نوشته اثرگذار میتواند رقم بزند هم از دیگر موارد این بیتوجهی و بی رغبتی به نوشتن است. این نکته نه تنها در تسهیل ارتباط میان افراد، روابط کاری، امور تحصیلی، مراودات اجتماعی موثر است، حتی در ارتباطات سیاسی میان کشورها نوشتهها و شیوهای که در نوشته به کار میرود، سرنوشتساز است.
کمتوجهی به نوشتن در جامعه، هشداری است که از بیتوجهی به مطالعه و کتاب و کتابخوانی خبر می دهد. کتابخوانها معمولا دستی به قلم دارند؛ البته برخی بیشتر و بهتر و عدهای دیگر کمتر و معمولیتر. کم رنگ شدن دوستی با کتاب، زمینهساز فقری است که هیچ ثروتی نمیتواند تا سالیان دراز آثار ویرانگر آن را از میان بردارد؛ فقر فرهنگی.
نویسنده: دکتر لیلا آقایانی چاوشی