در کشور ما اصطلاحهای «فرهنگ غربی»، «تهاجم فرهنگی»، «علوم غربی» و «علوم انسانی غربی» آشنا است و این روزها زیاد به گوش میرسد. ایرانیها، روسها، چینیها، ژاپنیها و بسیاری ملیتها و اقوام دیگر خود را در برابر اروپا و آمریکا شرقی میخوانند و اغلب وجه تمایز خود با غرب را در تفاوتهای فرهنگی میدانند؛ تفاوتهای دینی و مذهبی، تفاوت در نوع پوشش، در غذاها، تفاوت در بهرهبرداری از طبیعت و نوع پیشرفت علم و فناوری. آنچه همچنان در پردهٔ ابهام است و از خلال این شعارها روشن نمیشود چگونگی این تفاوتها و تبیینی درخور و قابل درک از نحوههای غیرغربی اندیشه، زندگی و پیشرفت علمی است. شرقیها خود را قربانی فرهنگ غرب میدانند، همچون لشکری که در جنگی تاریخی شکست خورده است، اما نمیتوانند نشان دهند اگر چنین جنگی واقع نمیشد یا به پیروزی غرب نمیانجامید چه ارمغانی در اختیار بود که امروز نیست.
در این میان ژاپنیها کسانی هستند که بیش از دیگر شرقیها تلاش کردهاند نشان دهند که نحوهٔ زندگی متفاوتشان، فکر، فرهنگ و زیباشناسیشان چگونه با غرب فرق میکند، تا حدی که در برخی موارد توانستهاند برای فرهنگ متفاوتشان علاقهمندانی از میان غربیان نیز بیابند. سینما، نقاشی، معماری، لباس و خوراک ژاپنی امروز در دنیا طرفداران پروپاقرصی دارد. حتی گیاهان مخصوص ژاپنی (با نام بنسای) در شمار گرانبهاترین و پرطرفدارترین انواع گیاهان زینتی است.
آیا ژاپنیها مغلوب فرهنگ غرب نشدند؟ آیا آنان از فرهنگ غرب شکست نخوردهاند؟ مسلماً ژاپنیها نیز در شمار طلایهداران شکست از فرهنگ غربی بهشمار میروند، امروز آنان نیز همچون سایر مردم دنیا در فرهنگ غربی غوطهورند، اما ژاپنیها کسانی هستند که تا حدی توانستهاند نشان دهند اگر مغلوب فرهنگ غرب نمیشدند، چه فرهنگی داشتند و احتمالاً چگونه زندگی میکردند.
مقالهٔ بلند جونیچیرو تانیزاکی که امروز در قامت کتابی مختصر به فارسی ترجمه شده است از جمله تلاشهایی است که ژاپنیها برای نشان دادن ویژگیهای خاص و متمایزکنندهٔ فرهنگ خود انجام دادهاند. این اثر بسیار زیبا و دوست داشتنی با همان راه و رسم آرام ژاپنی به ما نشان میدهد که زیباشناسی ژاپنیها چه تفاوتهای بنیادینی با زیباشناسی غربی دارد. نویسنده در این اثر با توصیف حال و هوای زندگی در اقلیم ژاپن و ویژگیهای روحی و روانی این قوم نشان میدهد که آنها مردمانی متفاوت با شخصیت روانی مخصوص به خود هستند که از برخی چیزها لذت میبرند و برخی چیزها آنان را پریشان و مشوش میکند و این خوشایندها و بدآیندها گاه در نقطهٔ مقابل خصلتهای غربیان قرار دارد. نویسنده به ما نشان میدهد چگونه میتوان درک کرد که لزومی ندارد همهٔ مردمان دنیا هرآنچه را اروپائیان زیبا میبینند و از آن لذت میبرند بپسندند؛ شاید مردمان دیگر فرهنگها از چیزهای دیگری لذت ببرند که غربیها نمیتوانند زیبایی و دلپسندی آنها را درک کنند.
این کتاب نه تنها شناختی از زیباشناسی ژاپنی برای مخاطب ایجاد میکند، بلکه او را وامیدارد دربارهٔ ویژگیهای خاص فرهنگ خود، زیباشناسی اقلیم و قوم خود و نحوهٔ تمایز فرهنگها با یکدیگر به نحوی عمیق بیندیشد.
ترجمهٔ این اثر که با استفاده از ترجمهٔ آلمانی به انجام رسیده شیوا و کمنقص است و زبانی آرام و روان دارد تا مخاطب را با خود در جهان ژاپنی همراه کند.