۱. وقتی برای نخستین بار با حافظ جدی مواجه شدم، آنطور که روزهای پی در پی بخوانم و تکرار کنم، سالش یادم نیست، ولی روزی بود که از میان کتابهایی که به امانت در کتابخانه پدرم بود کتاب نسبتا قطوری در قطع پالتویی دیدم که روی جلد آن به خط شکسته نستعلیق و خیلی بزرگ نوشته بود حافظ. آن کتاب دیوان حافظ نبود، مطالبی داشت و یک سوم از آن غزلهای حافظ بود. آن زمان شکل سامان یافتن مطالب در کتاب برایم قدری نامفهوم بود، البته با مطالب کتاب خیلی کاری نداشتم، آنچه توجه مرا جلب کرده بود غزلهایی بود که در میانه کتاب همچون یک گزیده درج شده بود. نحوه آرایش غزلها در صفحه، برخلاف همه دیوانهای شعری آن زمان، به صورت راستچین و هر مصرع در یک سطر بود، مانند آرایش شعرهای سپید یا نیمایی. دو چیز مرا جذب آن کتاب میکرد؛ یکی، فراخی صفحهها و خوشدستی کتاب و دیگر آنکه، همه غزلهای آن کتاب بسیار زیبا بود. آن زمان کودکی بودم، نه درک درستی از حافظ داشتم و نه آن کتاب برایم آشنا و مفهوم بود. فقط غزلها را دوست داشتم و آرایش صفحات را که شبیه دیگر کتابها نبود. آنقدر آن کتاب را با خود داشتم و خواندم که شیرازهاش شکافت. ناچار کتاب را به زحمت چسباندم و در جایش بازگذاشتم. گذشت و آن کتابِ امانت به صاحبش بازگشت و من همواره چشم درپی آن کتاب بودم. سالها بعد بیآنکه بدانم آن کتاب چه نام و نشانی داشت و در پی بازیافتن خاطراتم جستجو کردم و دریافتم که آن کتاب «حافظ» از دکتر محمود هومن بوده که با کوشش اسماعیل خوئی گردآمده و منتشر شده بود. از قضا در شمار کتابهای کمیاب هم بود. آن زمان که در پی پیدا کردن دوباره کتاب بودم اهل کتابی حرفهای شده بودم و همه کوچه پس کوچههای کتاب یابی را بلد بودم. گشتم و سفارش سپردم و بالاخره پیدا کردم و دوباره خواندم. عجب نبود که در کودکی هم برایم جذاب بوده باشد. همه ۲۴۸ غزلی که در میانه آن کتاب آمده بود از بهترینهای حافظ بود. وقعا از بهترینها. امروز اگر کسی بخواهد شروع به حافظ خوانی کند، به او خواهم گفت همان کتاب را بیابد و بخواند. جذابتر آنکه دکتر هومن چینش غزلها را چنان سامان داده که به زعم وی نمایانگر سیر زندگی حافظ باشد. کاری نداریم که این سیر چقدر میتواند درست باشد، اما غزلها طوری کنار هم آمده که از همنشینیشان چیزی میفهمیم. مقالههای مرحوم دکتر هومن هم، با آن قلم و ادبیات قدیمی و جذاب، خواندن دارد. این کتاب هنوز هم اولین انتخاب من است، اگر بخواهم از حافظ غزلی بخوانم.
۲. بعد از تجربه کتاب دکتر هومن تلاش کردم درباره حافظ بخوانم، تلاشی ناموفق. سه کتاب را آزمودم «ماجرای پایانناپذیر حافظ»، از دکتر اسلامی ندوشن، «از کوچه زندان»، از دکتر زرینکوب و «بحث در افکار و احوال حافظ» از دکتر غنی. برایم جذاب، مفهوم و مأنوس نبود. دوست داشتم بیشتر از خود حافظ بخوانم تا دربارهٔ او. آن روزها در مدرسه معلمهای خوبی به ما ادبیات فارسی درس میدادند. یاددارم معلمی در دوره راهنمایی داشتیم که پیرمردی بود و خود شاعر بود. وقت «املا» آنقدر متنها را زیبا میخواند که آدم نوشتن فراموشش میشد. در دبیرستان هم معلمهای کاربلدی داشتیم. عشق ادبیات را در دل ما میکاشتند. درست به خاطر ندارم که از کدام معلم پرسیدم: «چه نسخهای از حافظ را بخرم خوب است؟» اما به یاد دارم که معلم نامی از تصحیح ناتل خانلری و قاسم غنی برد و در آخر گفت: «انجوی شیرازی هم حافظی دارد که خوب است». اینگونه شد که در پی بررسی تصحیحهای دیوان حافظ شدم. هرکدام را که در کتابخانهها بود ورق زدم و از دیگران هم بسیار پرسیدم. کتابفروشی محله فقط تصحیح غنی را داشت و من هم هنوز خیابان انقلاب زیر پایم نبود که از اول تا آخر بپرسم. خلاصه آنکه تصحیح خانلری را پسندیدم ولی گران بود و من نمیتوانستم بخرم. اصلا همه کتابهایی که انتشارات خوارزمی چاپ میکرد گران بود و برای هر کدام باید مدتها صبر میکردی تا بتوانی بخری. خلاصه آنکه، تصمیم گرفتم بهجای خانلری حافظ انجوی را بخرم که کشفالابیات و حتی کشفالغات هم داشت. غافل از آنکه چاپش تمام شده و نایاب است. به یاددارم که پاییزی بود و غروب وقتی هوا رو به تاریکی بود رفتم خیابان انقلاب. آن زمان هر از گاهی به انقلاب میرفتم، تا غروب مدرسه بودم و برایم راحت نبود شب در خیابانها باشم، سن زیادی که نداشتم. آنشب از طهوری شروع کردم به پرسیدن. مغازهها هم یک درمیان در حال بسته شدن بودند. بالاخره یکی از کتابفروشیها یک نسخه داشت. به نظر دست دوم میآمد. روی قیمتش هم مهر زده بودند و قیمتی شاید سه برابر بامداد داخل جلدش نوشته بودند. قیمتش یادم نیست ولی همه پولهایم را دادم و مقداری کم آوردم. فروشنده تخفیف داد و بالاخره حافظ انجوی را خریدم. شماره صفحهها با کشفالابیات نمیخواند، اشکالی داشت. آن شب تا فردا همه صفحهها را دستی با مداد شماره زدم و کتاب را جلد گرفتم. آن کتاب را خیلی خواندم، بارها و بارها. مثل کتاب داستان از اول تا آخرش را میخواندم. همین زیاد خواندن باعث شد که در چندین سال بعد احساس کنم شعرهای حافظ آنقدرها هم قدرت ندارد و تا سالها نتوانم دوباره با آن ارتباط برقرار کنم.
نویسنده: روحالله چاوشی