فقط یک نویسنده میتواند توجه انسان را به چیزهایی جلب کند یا چیزی را از پیش دیده انسان محو کند. حتی اگر در یک آشپزخانه باشیم و قرار باشد دستور پخت یک غذا را یاد بگیریم. این همان اتفاقی است که در «آشپزخانه مارگریت» روی میدهد. یک نویسنده چیرهدست تصمیم میگیرد درباره غذاها، دستور پختشان، مواد اولیه و دیگر رویدادهای جاری در یک آشپزخانه یادداشتهایی بنویسد و نتیجه کار چیزی فراتر از یک کتاب معمولی درباره آشپزی میشود.
دوراس در «آشپزخانه مارگریت» ماجرای پختن غذاها را روایت میکند. روایتهایی که در مورد هر غذا منحصر به فرد است. برای بعضی غذاها لازم است مقدار موارد اولیه را با دقت دریابیم. پس راوی از پرداختن پر آب و تاب به امور دیگر اجتناب میکند. در غذایی دیگر زمانها اهمیت دارند. چه زمانی برنج و چه زمانی سبزیجات را اضافه کنیم؟! در غذای دیگر لازم است حواسمان باشد چه زمانی باید پنجره را باز کنیم تا بوی نامطبوع غذا از آشپزخانه خارج شود. این روایتها چناناند که گویی نویسنده دست ما را گرفته و به آشپزخانه خود برده است. آنقدر جزئیات دارند که بتوانیم هنگام خواندن نویسنده را در حال پختن غذاها در ذهن خود مجسم کنیم. در یک سخن میتوان گفت «آشپزخانه مارگریت» یک رمان یا کتاب آشپزی نیست. یادداشتهایی کوتاه و عمیق است که تجربه زیستهٔ یک نویسنده را در آشپزخانهاش روایت میکند. کتابی خواندنی و جذاب. بهخصوص هنگامی که میتوانیم، همزمان، تصاویری از آشپزخانههای نویسنده را در خانههای محل سکونتش لابهلای نوشتهها ببینیم.
این کتاب خواندنی بهویژه برای کسانی که غذا را به چشم دیگری مینگرند و اهل روایند خواندنیتر و جذابتر است. نشر بهجت این اثر کوتاه و زیبا را با ترجمه مریم قرسو منتشر کرده است.